نتایج جستجو برای عبارت :

دیده خونبار .

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا 
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ، ستاده به وداع
من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا
سبزه نو خیز و هوا خرم و بستان سرسبز 
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در ته هر بند ، ز زلفت بندی 
چه کنی بند ز بندم همه یک بار جدا 
دیده ام بهر تو خونبار شد ای مردم چشم
مردمی کن ، مشو از دیده خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این 
مانده چون دیده ، از آن نعمت دیدار جدا
می دهم جان ، مرو از من وگرت
1398/01/01       01 : 28 : 27
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
 آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
 آفتابی به سرم نیست
 از بهاران خبرم نیست
نفسم می گیرد
 که هوا هم اینجا زندانی ست
 هر چه با من اینجاست
 رنگ رخ باخته است
ارغوان
 این چه راز یست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
 که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
 ب
در دهکده ای
در سرزمین کوهستانی بالکان
در طی یک روز
گروهی کودک
شهید شدند
همه در یک سال زاده شدند
همه به یک مدرسه رفته بودند
همه در جشنهای یکسانی شرکت کرده بودند
همه یک جور واکسن زده بودند
و همه در یک روز مردند
و پنجاه و پنج دقیقه
پیش از آن لحظه شوم
آن کودکان
پشت میزشان نشسته بودند
سرگرم حل کردن مسئله ای سخت
یک مسافر باید با چه سرعتی قدم بردارد 
تا برسد به آن شهر
مشتی رویای یکسان
وراز های یکسان
راز عشق و عشق به میهن
در ته جیب هایشان پنهان بود
و همگ
‍ ✒️شعـــــــــــر مهــــــــــــدوے
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسماز آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوسمن از خوابیدن مهدی درون غار میترسم
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزندمن از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کناز اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریستمن از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندماز
از سرِ شب، غربت و دلشوره ام بسیار شدغصه ی یک عمر، بین سینه ام انبار شدخواب بودم، غافل از احوال خود، تا ناگهانبا صدای ناله ای محزون، دلم بیدار شدناله می فرمود: یا عَطشان... بُنیَّ یاحسیناز همین ناله، دو چشم عرشیان خونبار شدچشم وا کردم لباسی غرق خون دیدم به عرشتا نظر کردم بر آن، از گریه چشمم تار شدآی نوکرها میان سجده، شکر حق کنیدباز هم ایام خوبِ نوکری تکرار شدپیرهن مشکیِ ما تعظیم راه کربلاستعلتش این است در چشمانِ دشمن، خار شدنام شیرینت، رسولِ
تمام شماهایی که دلتان لک زده است برای جنگ! با شماهایی هستم که تک تک سلول های بدنتان له له می زند برای کشتن؛ لطفا بیایید و جلو بیافتید! این شما و این میدان. بفرمایید! بروید بکشید و کشته شوید! اما لطفا باقی زندگی را با تمام چیزهایی که حرام می دانید بگذارید برای ما! لطفا برای مردن از ما مردم - بخشی از مایی که مردم شما حساب نمی شویم - مایه نگذارید. هنوز زخم های جنوب خوب نشده است. هنوز غرب خونبار است. بفرمایید؛ بفرمایید رستگار شوید. گناه تمام ِزندگی بما
  آن چه روزی بود مولا جان حسین  
آن چه روزی بود مولا جان حسین         روز عاشورای تو مولا حسینروز خونبار وپر از درد وبلا                    قتل یارانت به دشت کربلااززمین وآسمان خون میچکید              ازگلوی طفل تو خون میجهیدالعطش فریاد طفلان تو بود                 آب حیران علمدار تو بوددیو ودد سیراب وسرمست از شراب     قلب شیطان لعین کردند شادنا به حق بر لشکر تو تاختند               اسب بر روی مه تو تاختندشمس آل مصطفی گردن زدند     
روزه یعنی عطش خشکی لبهای حسین


 آن چه روزی بود مولا جان حسین         روز عاشورای تو مولا حسینروز خونبار وپر از درد وبلا                    قتل یارانت به دشت کربلااززمین وآسمان خون میچکید              ازگلوی طفل تو خون میجهیدالعطش فریاد طفلان تو بود                 آب حیران علمدار تو بوددیو ودد سیراب وسرمست از شراب     قلب شیطان لعین کردند شادنا به حق بر لشکر تو تاختند               اسب بر روی مه تو تاختندشمس آل مصطفی گردن
خیبر صہیون تحقیقاتی ویب گاہ:  فلسطین اپنی خاص جغرافیائی جائے وقوع، حاصل خیز زمین، اور یہودیوں و مسلمانوں کی مذہبی یادگاروں کی بنیاد پر تاریخ میں ہمیشہ نشیب و فراز کا حامل رہا ہے جناب ابراہیم کی عراق سے سرزمین فلسطین پر ہجرت اور اس کے بعد جناب سلیمان کی یہاں پر عظیم تاریخی حکومت سے لیکر بخت النصر کی حکومت کے زوال کے پس منظر میں جا بجا اس علاقہ میں مختلف قبائل کے درمیان آپسی رسہ کشی کو دیکھا جا سکتا ہے ۔مسلمانوں کے لئے آج بھی اس لئے فلسطین ایک م
ارغوان،شاخه همخون جدا مانده منآسمان تو چه رنگ است امروز؟آفتابی‌ست هوا؟یا گرفته‌است هنوز؟من در این گوشه که از دنیا بیرون استآفتابی به سرم نیستاز بهاران خبرم نیستآنچه می‌بینم دیوار استآه این سخت سیاهآن چنان نزدیک استکه چو بر می‌کشم از سینه نفسنفسم را بر می‌گرداندره چنان بسته که پرواز نگهدر همین یک قدمی می‌ماندکورسویی ز چراغی رنجورقصه پرداز شب ظلمانی‌ستنفسم می‌گیردکه هوا هم اینجا زندانی‌ستهر چه با من اینجاسترنگ رخ باخته استآفتابی
میدانم چقدر سخت است زندگی برایت در این جامعه امروزی ...
میدانم برای فرار چشمانت دست به هرکاری میزنی ....
میدانم که وقتی با خانواده داخل مغازه میروی یک راست سرت را در گوشی میکنی تا چشمت به هیچکس نیفتد و مردم نادان می گویند خیر سرش مذهبیه همش سرش تو گوشیه ...




آنان نمیفهمند ولی من میدانم ...
میدانم قلبت چه دردی می کشد وقتی مردان جامعه ات را میبینی که مردانگی از تن دریده و همه فقط نر شده اند ...

برادرم چه عذابی میکشی وقتی زنانی با صدها رنگ و لعاب برایت
رویت آیینه ای ز صنع خداستخط سبزت سواد مشک خطاستسنبلت کابروی نسرین استبر گل تر ز مشک غالیه ساستآنچه در آب خضر پنهان استما بجستیم و در لبت پیداسترخت آراسته است کار جهانراستی را رخت جهان آراستقامتت را به سرو میگفتیمعقل باور کند حکایت راستعشق بالا گرفت از آن بالاسرو را نیز میل آن بالاستعشق از شمع می توان آموختکش سر از دست رفت و پابرجاستما به جنت فرو نمی آییمسر کوی تو جنت الماواستبا تو آتش و گل ریاحین استگل شمشاد بی تو خار و گیاستنرگس  و یاسمین
خیبر صہیون تحقیقاتی ویب گاہ: فلسطین پر استعمار کی نظر اچانک نہیں پڑی بلکہ قلب مملکت اسلامی ہونے کی وجہ سے سینکڑوں سال قبل سے استعمار اپنی پیہم صلیبی جنگوں کا بدلہ لینے کیلئے طرح طرح کی سازش اور ترکیبیں بنا رہا تھا ، کبھی منہ کی کھائی تو کبھی دو چار حربے کامیاب ہوئے ، بیسویں صدی کے آغاز سے چند یہودی ’’ وطن یہود ‘‘کی اپنی دیرینہ آرزو کو عملی جامہ پہنانے کیلئے سامنے آئے ، حالات نے بھی ساتھ دیا برطانیہ نے دست دوستی بڑھایا،’’ اسلام دشمنی‘‘ کی
سلام
رفقا قصد دارم در این نوشته با اندک اطلاعاتی که در زمینه تاریخ و علوم سیاسی
دارم،سعی کنم وضعیتی که در آن قرار گرفتیم رو براتون کمی تشریح کنم.این نوشته
مجموعه ای از فرضیات ،انگاره های ذهنی من رو با توجه به آموخته ها و تجربیاتم رو
دربرمیگیره از این رو بی نقص نیست.مسلم هست که پس از خواندنش برای شما سوالاتی پیش
بیاد اما حقیقتش من همچنان در وضعیتی نیستم که آمادگی پاسخگویی داشته باشم،از این
رو با درک دغدغه های شما و احترامی که براتون قائلم به خ
 
سلام رفقا قصد دارم در این نوشته با اندک اطلاعاتی که در زمینه تاریخ و علوم سیاسی دارم،سعی کنم وضعیتی که در آن قرار گرفتیم رو براتون کمی تشریح کنم.این نوشته مجموعه ای از فرضیات ،انگاره های ذهنی من رو با توجه به آموخته ها و تجربیاتم رو دربرمیگیره از این رو بی نقص نیست.مسلم هست که پس از خواندنش برای شما سوالاتی پیش بیاد اما حقیقتش من همچنان در وضعیتی نیستم که آمادگی پاسخگویی داشته باشم،از این رو با درک دغدغه های شما و احترامی که براتون قائلم به
زندگینامه شهید محمد مفتح
         
 
محمد مفتح در سال 1307 شمسی، در خانواده‌ای روحانی در همدان به دنیا آمد. پدرش مرحوم، حجت الاسلام حاج محمود مفتح، یکی از واعظان مخلص و عاشق خاندان رسالت و ولایت بود و در ادبیات فارسی و عربی تبحر فراوانی داشت و اشعار زیادی در مدح و رثای اهل بیت علیهم السلام به زبان‌های عربی و فارسی از وی به جا مانده است. او در حوزه‌ی علمیه همدان، مدرس ادبیات فارسی و عربی بود. شهید مفتح از کودکی در محضر پدر به فراگیری ادبیات پردا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها